جدول جو
جدول جو

معنی شرب شرب - جستجوی لغت در جدول جو

شرب شرب
آوایی که از برخورد چیزی با آب یا زمین گل آلود پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ چَ)
کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده، بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت:
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ رَ)
آغازکننده شر. مباشر شر. که شر انگیزد. که تواند شر آغازد، مقدمهالجیش و هر اول فوج که اول بر مخالف آویزد و جنگ اندازد و این لفظ ترکی است. (آنندراج) (بهار عجم). پیش جنگ. (فرهنگ نظام) :
آغاز ملاقات بتان کن به هوس
شرباشرن مصاحبت حرص و هواست.
سعید اشرف.
از پی جنگ چو چشمش صف مژگان بندد
فتنه شرباشرن و فوج نگاهش طرح است.
میر صیدی
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ شَ رَ / شَ شَ)
بانگ بهم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف). شرق شرق. رجوع به شرق شرق شود
لغت نامه دهخدا
(شِرْ رَ شِرْ رَ)
در تداول عامه، پاره پاره (جامه). (یادداشت مؤلف). شرمبه شرمبه. شرنبه شرنبه. لقمه لقمه. تکه تکه. رجوع به شرمبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ شَ رَ / شَ شَ)
نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی. نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شرق و شرغ شرغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شره شره
تصویر شره شره
پاره پاره، تکه تکه، لقمه لقمه
فرهنگ لغت هوشیار
کج و کوله، راه غیرمستقیم
فرهنگ گویش مازندرانی
کج و مورب
فرهنگ گویش مازندرانی
آبشار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی